حاشا کنی چرا تو عیان های تازه رااز ناکسان همیشه بگیری اجازه راگوش فلک شنیده که فریاد میزنندپوشانده خاک از چه نهان های تازه رادر خون، مواجبِ این جور میدهند با تو بُریده اند زبان های تازه رابا هر رکوعِ تو بر دار خوانده انددر گوش هر سپیده اذان های تازه رامقبول حضرت ابلیس باد، چاکرانرونق همیشه نیست دکان های تازه رااین لقمه های چِرک گلوگیر میشودمشغولِ بست و دوزِ دهان های تازه راهر پیکری که با ستمی دفن کرده اندبذر شجاعت است روان های تازه را + نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 21:26 توسط طاهر حسن پور | من هم آدمی بودم در این شهر ......
ادامه مطلبما را در سایت من هم آدمی بودم در این شهر ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : taher-68 بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت: 20:10